(قصه عشاق))

ساخت وبلاگ

عشق مجنون .....

شور ليلى......

سوداى شيرين.....

تيشه فرهاد....

اين همه نه قصه است و نه افسانه....

فريادي است از ته جان.........

نجوايى است بر بلنداى جهان....

آری این همه نغمه ای است ترا......

ای جان جان ،،،ای جان جهان....

کز عشق تو مجنون به صحرا شد و

فرهاد در دل کوه، بیژن به قعر چاه......

انتهای این جاده عشق ،همگی دلدادگان بودند

و حالا ای ماه زیبا،،ما نیز دلشدگانیم که بی پا و سر می خوانیم:

((همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب

به که بینم که تویی چشم مرا بینایی.......))

نوشته شده در ۱۴۰۱/۱۲/۲۴ ساعت 0:23 توسط : مهر | دسته :

((شب،سکوت، دریا.......))...
ما را در سایت ((شب،سکوت، دریا.......)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadeyedidar بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 13:35